شین. عین. راء.
شاید برای امثال من سوالی پیش بیاید که چه دلیلی دارد ما اشعار سیّار، فاضل نظری، قیصر امین پور و دیگر شاعران را بخوانیم و رویشان فکر کنیم؟!مگر شعرها چه دارند که ما خودمان را مشغول آن ها بکنیم؟ حالا شاعران آمده اند چیزهایی گفته اند و نوشته اند به ما چه ربطی دارد؟ آن ها هنرمندند و در عالَم هنری خودشان و در خیالات خودشان حروفی را چیده اند و در وزن عروضی قرار داده اند و به تحریر در آوردند به ما ها چه؟
اما موضوع چیز دیگری است...
فکر کنید یک اندیشمند در خیالات و آرزوهایش فرو برود، یک حکیم به اعماق افکارش در خلوت و تمرکز تام داخل شود، یک عالِم در دریای معلوماتش غوطه ور شود، یک بنده ی حقیقی خدا در خلوت عاشقانه و عارفانه ی خودش فرو برود و یا یک انسان ساده لحظه ای با خود خلوت کند و به کارهایی که کرده و نکرده فکر کند و بگوید چرا گناهانی کردم و چرا خوبی هایی نکردم و حالش عجیب، عوض شود، حال تصور کنید هر کدام از این افراد قلمی به دست بگیرند و آن چیزی که از اعماق وجودشان (که اعماق وجود یک انسان همیشه ارزشمند بوده و هست) حس کردند را به زبانی زیبا بنویسند. دیگر شعر تنها یک دست خط نیست، بلکه یک دلنوشته است که از انتهای وجود یک انسان در صادقانه ترین خلوت خویش بر آمده و به زبان شعر درآمده و به زبان ما آمده و گوشمان را به لرزش درآورده و مشتاقانه به سوی ژرفای وجودیمان می رود و ما را دگرگون می کند و خیلی ارزشمندتر از یک جوهر خودکار است. این است که شعر زیبا است و انسان را مغلوب خودش می کند.
از این ها هم اگر بگذریم نکته ای هست که باید بسیار به آن توجه شود و آن این که ادبیات خلاقانه و آرایه های ادبی که در مدرسه ها به صورت بدشکلی تدریس می شود، باید قسمتی از گفتار روزمره ی ما را تشکیل دهد و موجب خوش اخلاقی مان شود. یعنی همین تشبیه ها، اغراق ها، استعاره ها، کنایه ها، تناقض ها، جناس ها و... اگر کمی خلاقیت چاشنی شان شود می توانند قسمت اعظمی از یکی از واجبات دینی ما یعنی خوش اخلاقی و نیکی به مردم را اداره کنند.
نقد آزاد...
والسلام.