مِیسَم

تیشه ای می خواهم برای خرد و نرم کردن دل هایی که چون سیمان سفت شده اند.

مِیسَم

تیشه ای می خواهم برای خرد و نرم کردن دل هایی که چون سیمان سفت شده اند.

حرکت تا بی نهایت...

سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۳۴ ق.ظ
مهمان برنامه ی خندوانه ی امشب حرف های جالبی زد. با لبخند زیبایی که بر لب داشت و البته با گرایشات و تمایلاتی نسبت به دنیای غرب آمده بود و از مبحث بسیار جالب خلاقیت می گفت. ظاهرا کارگاه هایی هم با همین عنوان برگزار می کند و "خلاقیت" درس میدهد! امشب حرف هایی زد که بسیار در زندگی لازم اند از جمله شادمانی و تفریح و گقت که انسان باید خودش باشد و بسیاری از افراد در هنگام قبل از مرگ تاسف میخورند که چرا "خود" واقعی شان نبودند یا چرا شاد زندگی نکردند یا...!
اما موضوعی که خیلی برایم جاذبه داشت از این جا شروع می شد: این آقای دکتر یک بازی اجرا کرد به این صورت که یک شیء سبزرنگ که اصلا معلوم نبود چیست را به شخص می داد و میگفت باید کاربرد هایی من درآوردی برای این شیء بگوید تا من را توجیه کند که آن را پنج هزار تومن بخرم. مغزها به کار افتاد و ایده هایی زده شد و معاملاتی هم انجام شد... اما در نهایت آقای مدرس خلاقیت، گفت:"دقت کنید که هر چه قدر فرد ایده بزند و کاربردهایی بگوید باز کم است و باید باز هم خلاقیت خودش را به کارگیرد و ایده هایی بزند" و این حرف را برای کل زندگی فرد گفت نه فقط در بازی مذکور.

این گفته ی ارزشمند آقای دکتر به کدام مبحث ما نزدیک است؟ این گفته چه رذیله اخلاقی را به یادتان می آورد؟ شاید بهتر باشد این بیت حافظ را گوشزد کنم: در کوی ما شکسته دلی می خرندو بس/ بازار خودفروشی از آنسوی دیگر است ، بله درست است: عُجب! یعنی اگر کاری کردی نباید به کار خود بنازی، باید دنبال کارهای بیشتری باشی! اما نکته این جاست که مبحث ما خیلی گسترده تر از مبحث آفای دکتر است، چرا که ما در حیطه ی بندگی خدا صحبت میکنیم. ما در هدف اصلی خلقتمان نیاز به این پشتکار و "حرکت" داریم. در هر سبیلی که به صراط مستقیم میرسد نیاز به یک حسرت درونی دارد که ما را هل دهد و بالا برویم و باز هم حسرت بخوریم که چرا بالاتر نرفتیم؟

والسلام.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۶/۲۵
سیدمحمد سیدمحسنی

نظرات  (۱)

جالب بود...
مخصوصا قسمت آخر که با ادبیات خودتان نوشته بودید. 
واقعا در هر قسمت لازم است که حسرت بخوریم که چرا کم کار کرده ایم و صد البته مهم تر اینکه دلگرم باشیم که ان شا الله بتوانیم سریع تر از گذشته و بدون عجب به سمت قله ی  اصلی یعنی خداوند و اهل بیت علیهم السلام حرکت کنیم.
ممنون از این مطلبی که گذاشتید و نحوه ی ربط دادن آن به بحث عجب نیز جالب و خلاقانه بود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی